راه زندگی من

سلام من اول راهم  

از اینجا که من ایستاده ام راه روشنایی  

 پیداست  و نیز تاریکی 

 کدام را برگزینم؟  

ازدحام جستوجوگران و دنباله روان روشنایی و  

 یا خلوت تاریکی؟  

به خودم برمیگردم  

مدتهاست تفکر خاک خورده ای در ذهنم آرام  

 زندگی می کند  

من به دنبال یک برهوت هستم خالی از انسان  

 وخورشید و احساس های خوب و بد  

 بدون ساعت و زمان 

 هیچگاه کسی به دنبال تاریکی نیست  

با قدم هایی آرام به سوی تاریکی رهسپار  

 میشوم   

چرا که شاید در آنجا آرامش از دست رفته ام  

 رابازیابم  

هیچکس و هیچ چیز تاریکی را دوست ندارد  

همیشه تاریکی نماد زشتی بوده   

می خواهم اولین سنت شکن باشم  

 می خواهم از زاویه ای دیگر به این پدیده بنگرم

نظرات 6 + ارسال نظر
پوریا شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ق.ظ

وب لاک زیتای دارین به نظر من وبلاک شما اصلا بد نوشته نشده چون باید فرقی میان سایت ها و وب لاک های دیگهباشه واقعا خوبه

دوست عزیز شما به یک دوره سواد آموزی نیاز دارید!

بابک یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ب.ظ http://pouls.blogsky.com

come with me my friend, come and see the end
and let me swallow up your pain
leave the village lights, step into the night
...
-----------------------------------------------------------
اولین سنت شکن نیستی و مطمئنا آخریشم نخواهی بود.
به نظرم جمله ی "هیچکس و هیچ چیز تاریکی را دوست ندارد" درست نیست و نباید کلیت بهش می دادی.

تا حالا به تاریکی عشق ورزیدی؟وقتی انسان عاشق است که یقین کند هیچکس و هیچ چیز قبل از او معشوقش را دوست نداشته و من به همین دلیل اینو گفتم دوست خوبم

آدرینا دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:47 ب.ظ http://adrina.blogsky.com/

سلاااااام.... زاویه ی دیدت را با چه ترسیم میکنی ای دخترک؟؟
راستی من و اون توطیه ی بالاییت کلی خندوند... بیا اون ورا که آپم

باشد ای خالک!چه جیزی تو را خنداند؟؟

عاشق پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:18 ب.ظ

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم...

یادمان باشد اگر این دلمان بی کس ماند

طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم...

یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست

به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم...

یادمان باشد که در این بحر دو رنگی و ریا

دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم...

یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست

دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم...

یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به یکجا دیدیم

طلب سوختن بال و پر کس نکنی

ممنون از نظر قشنگت.با یک دنیا عشق سارا

محمد جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.shanc.blogsky.com

سلام
خوبه اینجوری مطلب میذاریا
اما اگه خودت از خودت یه چیزی بنویسی فکر کنم بهتر باشه
از ذهن خودت
بازم بیا اینورا
فعلا

این از ذهن خودمه.چرا تهمت میزنی؟؟؟؟

دل رویایی یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.deleroyaee.blogfa.com

سلام سارا خانم
امیدوارم از هر زاویه و به هر موضوعی که نگاه میکنی آخرش درست انتخاب کنی چون این روزها حتی به صحت زاویه دید هم نمیشه اعتماد کرد.
موفق باشی

زاویه ی دید همیشه با خطا رو به رو بوده مهم اینه آدم دلش خطا نره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد