حرف آخر

تموم شد 

 

همه چیز تموم شد 

 

نه تموم نشد ادامه داره فقط من دیگه نیستم 

 

زندگی داره رو شونه هام سنگینی میکنه 

 

همه صورت خندون دوست دارن اما من عاشق چشمیم که صادقانه اشک بریزه 

 

نمیدونم بد آوردم تو این بازی بیا برای همه بده 

 

فقط میدونم که دیگه چیزی منو خوشحال یا ناراحت نمیکنه 

 

زیر بار حصار تهدید و مصلحت و تحقیر و محدودیت شکستم 

 

یه دختر شکشته که آرزوهاش مرد 

 

این کلمه های آخرمه شکستم 

 

وقتی هم عاشق شدم دیدم هر عشقی صورت های مختلفی از یه گرگ بود 

 

گرگ های انسان نمایی که در چشم هاشان فقط نگاه ابلهانه یک حیوان موج میزند 

 

نه عشق خالصانه یک انسان 

 

با امید اومدم تو این دنیا 

 

میخواستم همه چیزو درست کنم 

 

اما امروز... 

 

همه چیطو واگذار کردم 

 

به همون آدمای مصلحتی  

 

تا چرخ مصلحتی این دنیا رو کاملا مصلحتی بچرخونن 

 

دیگه برام اهمیتی نداره چون شکستم همین