شاید روزی...

زندگی زیبا نیست 

هیچکس نیست که دوست بدارد بی قصد 

عشق بی حظ و حاصل خیالیست 

هرچه بوده تلخیست 

عشق و نفرت 

بارها زیسته ام بی هیچ حاصلی 

و باز هم مرگ جایگزین لحظه ها 

و باز زندگی در امتداد لحظه ها 

من همانم که چشمانم میدرخشید 

و در فراسوی چهارچوب زمان شاد بودم 

دست عشق آمد و از شاخه ی زندگی و امید  

 

جدایم کرد 

وجودم با تفکری ژرف عجین شد 

از شور افتاده ام 

شاید روزی دوباره کبوترهایم را بیابم...